X
تبلیغات
تذکر _دام شیطان - سجاده ای پر از یاس تذکر _دام شیطان - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : چهارشنبه 103 آذر 28 ، 3:40 عصر
[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پرده‏هاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون اندوهگینى مى‏گریست ، و مى‏گفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمده‏اى ؟ یا شیفته‏ام شده‏اى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفته‏ام و بازگشتى در آن نیست . زندگانى‏ات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]
تذکر _دام شیطان

گاهی فکر میکنیم بهترین اعمال و نیکوترین رفتار از آن ماست .در عین ناباوری دوستی به ما تذکرمیدهد که فلانی تو را از اینکه هستی برحذر می دارم و به شما تذکرمیدهم که از صراط مستقیم خارج نشویی.ولذا شما نا باورانه از وی دلخور میشوید و شاید به رفتار و اعمال گذشته گذری کنید.تا شاید دلیل محکمی برای این انتقاد و تذکر بیابید.وگاهی با یک نظر ساده می یابید که بله این کار و یا رفتار باعث شد که تذکری دریافت کنم.ولی اغلب اوقات رفتار ما تنها برای خود ما هویدا است و این خدای ستار العیوب نمیگذارد که عیب و زشتی کار ما بر کسی فاش شود.و در خفا وقتی باز نگری می کنید می یابید که چه کرده اید .بعضا با این نگرش میابید که چقدر به شیطان پشت کرده یا به سمت رضایت پروردگار قدم گذاشته اید . ولی ای دوستان  بدانیم و بدانید و اگاه باشیم که شیطان لحظه ای از پای نمی نشیند تا آنچه مقصود وی از بودن در کنار بشراست را برآورد.این داستان رابدین منظوربرای دوستان ذکر می نمایم . با نظرات خود ما را بهرمند لطف و عنایت خود بفرمایید.البته این حکایت را یکی از دوستان بزرگوار عنایت کرده اند.

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

یکى از شاگردان ((آیة الله شیخ مرتضى انصارى )) مى گوید: در دورانى که در نجف اشرف نزد شیخ به تحصیل مشغول بودم ، شبى شیطان را در خواب دیدم که بندها و طنابهاى متعددى در دست داشت

از شیطان پرسیدم این بندها براى چیست ؟ گفت : اینها را به گردن مردم مى اندازم و آنها را به سمت خویش مى کشم و به دام مى اندازم .

روز گذشته یکى از طنابهاى محکم را به گردن شیخ انداختم و او را از اتاقش ‍ تا اواسط کوچه اى که منزل شیخ در آن است کشیدم ، ولى افسوس که از دستم رها شد و برگشت .

صبح نزد شیخ آمدم و خواب شب گذشته را برایش نقل کردم ، فرمود، شیطان راست گفته است ، زیرا آن ملعون دیروز مى خواست که مرا فریب دهد که با لطف خدا از دستش گریختم .

دیروز پول نداشتم و اتفاقا چیزى در منزل لازم شد، با خود گفتم یک ریال از مال امام زمان علیه السلام نزدم موجود است و هنوز وقت صرفش نرسیده ، آن را به عنوان قرض برمى دارم و سپس اداء خواهم کرد.یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم ، همینکه خواستم آن چیز مورد نیاز را بخرم ، با خود گفتم : از کجا که من بتوانم این قرض را بعدا اداء کنم ؟ در همین تردید بودم که ناگهان تصمیم گرفتم به منزل برگردم . چیزى نخریدم و به خانه برگشتم و آن پول را سر جاى خودش گذاشتم

منبع: سیماى فرزانگان ص 430





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی